همین چندماه پیش بود که مقام معظم رهبری در دیداربا رئیس ومدیران سازمان صداوسیما، محمد سرافراز ریاست اسبق این سازمان را با ۱۳ صفت و ویژگی باارزش مورد خطاب قرار داده و ایشان را فردی پرکار، سختکوش، باهمت، منظم، سادهزیست و بهدور از تشریفات و تجملات، پاکدست، حساس در مورد بیتالمال، شجاع، دارای جسارت در تصمیمگیری و خلاق و مبتکر و نوآور معرفی نمودند؛ تعابیری که تا به حال شاید در مورد کمتر مدیر و جمع هر ۱۳ مورد آن تقریباً در وصف هیچ مدیری به ویژه مدیر فرهنگی توسط ایشان بیان نگردیده بود. اهمیت این رضایت مندی در آن است که در نیمه آبان ۱۳۹۳ هنگامی که دوران مدیریت سرافراز بر این دانشگاه عمومی آغاز گردید؛ آنهم مدیریتی که با تاکید و خطاب صریح ماموریت خطیر هدایت و مدیریت فرهنگ و افکار عمومی جامعه در حکم امام امت و ابلاغ استراتژی های کلان سازمان صدا و سیما توسط معظم له همراه بود، بسیاری در سرافرازی جناب دکتر، حداقل در سال های نخست مدیریتی بر این سازمان به شدت چاق از لحاظ جُثه مُردد شدند. حال سرافراز استعفاء داده و رئیس جدیدی برای رسانه ملی انتخاب شده است، اما چرا در کمتر از هفت ماه پس از تمجید رهبری انقلاب، کار سرافراز به استعفاء کشید؟ در تعاریف امام جامعه مبالغه رخ داده یا دکتر سرافراز همانطور که برخی مخالفانش عقیده دارند فاقد شایستگی های لازم جهت اداره دستگاه عریض و طویل صدا و سیما بود؟ پس چرا در قبول استعفا از تلاش های ارزشی و انقلاب دکتر سرافراز نه تنها تقدیر شد بلکه گفته شد هرگز نباید فراموش شود؟
برای دستیابی به فهم بهتر از این موضوع ابتدا باید وضعیت رسانه ملی از حیث رسانه طراز انقلاب اسلامی را تا پیش از سال ۱۳۹۳ و تصدی گری سرافراز بطور کلی مرور کرد. یکی از خصوصیات هر رسانه متعهدی این است که موتور محرک ومشوق پیشرفت کشور، جامعه و ملت خود باشد، این امر به ویژه درباره رسانه طراز انقلاب اسلامی صدق می کند. رسانه طراز انقلاب اسلامی، رسانه ای است کهفرهنگ واخلاق وآداب وخلقیات اسلامی که در خمیرهی مردم است را همواره زنده نگهداشته تا جوش و خروش حاصل از این امر، سبب تعالی جامعه و سازندگی و آبادانی کشور شود. اصلی ترین وظیفه رسانه ها در جمهوری اسلامی زنده کردن و زنده نگهداشتن فرهنگ و خلقیات اسلامی است، وظیفه ای که تنها ۸ سال به آن عمل شد، آنهم چون محتوای زنده و عینی این فرهنگ در جبهه های نبرد حق علیه باطل وجود داشت. اما پس از جنگ، رسانه های ناتوان از بازتولید مفاهیم اسلامی، نه تنها این وظیفه استراتژیک را فراموش کردند، بلکه با مراجعه به اندیشه های متفکران علوم ارتباطات مغرب زمین و توسل به علوم انسانی غربی، روش رسانه های سرگرم کننده و غفلت زا را در پیش گرفتند.
در نیم قرن منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی،رسانه ها مهمترین نقش را در رقم زدن استعمار فکری و وابستگی فرهنگی جامعه ایرانی برعهده داشتند. در واقع با گسترش نفوذ رسانه ها و به منصه ظهور رسیدن توانایی آنها در خدمت به منافع استعماری و فرهنگسازی منطبق بر خواست مراکز قدرت و ثروت، در دوره پهلوی دوم سلطه نرم فرهنگی از طریق رسانه ها در ایران پیگیری شد. سینما و تلویزیون با همراهی مجلات، روزنامه ها، کتب و رادیو، سیاست های تهاجم فرهنگی غرب مبنی بر ترویج فساد و فحشاء، تحقیر فرهنگ خودی و ارزش های آن، به تباهی کشاندن و تخدیر ملت به ویژه نسل جوان، تبلیغ و نمایش سبک زندگی غربی در تمام شئون زندگی و تشویق به تقلید از آن، تبلیغ کالاهای تجملی و دامن زدن به نیازهای کاذب را پیاده کردند که نتیجه آن چیزی جز تحقیر فرهنگ و تباهی عزت ملی، تمسخر ارزش های اسلامی و در نتیجه رکود تولید، رخوت علمی، وابستگی اقتصادی و مهم تر از آن وابستگی فکری و فرهنگی نبود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی رسانه های جمهوری اسلامی نه تنها به زدودن اثرات تهاجم فرهنگی حساب شده عصر پهلوی همت نکردند، بلکه با غفلت از وظایف و مسئولیت هایشان، باعث تشدید رسوبات فرهنگی به جای مانده از آن دوران شدند. البته نباید فراموش کرد که در این بین کم نبودند افراد یا رسانه هایی که عامدانه به نظام سلطه خدمت کرده و می کنند. سیاه نمایی هماهنگ از شرایط کشور، عدم ترسیم افق های روشن و بزرگ نمایی مشکلات از جمله اقدامات این رسانه هاست که با ایجاد یأس و بدبینی، امید و شوق را از جامعه گرفته و مغزها را فراری می دهد. رسانه هایی که همه روزه با انتقاد از وضع فرهنگی کشور، نواقص فرهنگی و فرهنگ های غلط رایج را همچون چماقی بر سر جامعه کوبیده و آنها را متهم به بی فرهنگی و یا عقب ماندگی فرهنگی می کنند، درحالیکه خود اولین متهم در بروز چنین پدیده هایی بوده و هستند.
اما افراد و جریان های فرهنگی، هنری و رسانه ای مغرض، موضوع این بحث نیستند، اینجا صبحت بر روی رسانه های رسمی جمهوری اسلامی به ویژه رسانه ملی است که به درستی به وظایف خود عمل نکردند. کافی است در نظر گرفته شود که اگر فرهنگ کار در جامعه ای عاری از مؤلفه هایی چون وجدان کاری، جدیت در کار، پیگیری، انضباط، قانون گرایی، وقت شناسی، شجاعت و خطر کردن در مسائل، تجسس و کنجکاوی علمی، توجه به تولید ملی و امثالهم باشد، بدیهی است که استقلال اقتصادی آن جامعه با وجود برخورداری از منابع طبیعی غنی و منابع انسانی ارزشمند، با بحران جدی مواجه شده و در رقابت با دیگر کشورها شکست را پذیرا گردد. حال در ۳۶ سال گذشته فرهنگ کار را چه نهادی یا سازمانی باید در جامعه ایرانی پیدا می کرد؟ وزارت اقتصاد؟ وزارت کار؟ تامین اجتماعی؟ دستگاه های فرهنگی؟ رسانه ملی؟ وضعیت اسف بار فرهنگ کار و به تبع آن اقتصاد ضعیف و ناتوان امروز مرهون غفلت کدام مسئول است و کدام مدیر جرأت، شرافت و شجاعت این را دارد تا تبعات دوران مدیریتش را بپذیرد؟
اگر در سال ۱۴۰۰ هجری شمسی بر اثر عملکرد رسانه ها و عدم فرهنگ سازی مناسب، اقتصاد جمهوری اسلامی از هم فروپاشیده و پایه های اقتدار جمهوری اسلامی سست شده باشد، چه کسی پاسخگو خواهد بود؟ هم چنان که امروز هیچ مدیر فرهنگی، مسئول رسانه ای و یا نهاد و سازمانی در جمهوری اسلامی پاسخگوی عملکرد ضعیف رسانه ها؛ که ارتباط مخدوش، ناچیز و موقتی جوانان و نوجوانان با فرهنگ اسلامی؛ اسراف بالا؛ حرص و طمع، بی رغبتی به مطالعه و علم آموزی؛ عدم آشنایی با فرهنگ و تاریخ ایران اسلامی؛ رواج رسومات جاهلی و بی پایه نظیر تجمل گرائی و تفاخر در بسیاری از شئون زندگی اعم از ازدواج، مراسم ترحیم، دید و بازدید، برپائی مراسمات مذهبی و ...؛ بالارفتن سن ازدواج؛ تولید و بهره وری پائین؛ تمسخر اقوام ایرانی در پیامک ها؛ مهاجرت نسل جوان و امثالهم تنها گوشه ی کوچکی از نتایج ملموس و عینی آن است؛ نبوده و هیچ نهادی از آنها در این باره مطالبه ای صورت نمی دهد.
اگر گروه های زیادی از مردم به جای سرمایه گذاری در تولید و آبادانی، نقدینگی خود را روانه بازارهای کاذب سکه و ارز کرده و یا به سودبانکی دلخوش می کنند، اگر بسیاری از افراد شفافیت اقتصادی نداشته و با هراس به آینده اقتصادی کشور نگریسته و ثروت اندوزی دارند و یا با وجود تمکن مالی از دریافت یارانه نقدی ناچیز انصراف نمی دهند، اگر جوانان میل به پشت میز نشینی داشته و حاضر به کارهای فیزیکی نبوده و از همت و حمیت لازم جهت انجام کارهای بزرگ و اثرگذار بی بهره اند، اگر بسیاری از جوانان با استعداد به قصد استفاده مفید از توانایی هایشان اقدام به مهاجرت می کنند، اگر بسیاری از افراد از طبقه اجتماعی خود ناراضی و نسبت به مال اندوزی حریص بوده و آرزویی جز بالای شهرنشینی ندارند، اگر روستائیان از روستا و کار تولیدی دست کشیده و به شهرها مهاجرت کرده اند، اگر در اواخر دهه عدالت و پیشرفت، روحیه جهادی دهه اول انقلاب برای آبادانی و سازندگی کشور وجود ندارد، اگر طبق آمارهای رسمی قریب ۲۴ درصد خانوارهای کشور از درآمد برخوردارند بدون اینکه فرد شاغلی داشته باشند و متوسط تعداد افراد شاغل خانوارها ۰.۹ نفر است، آیا رسانه ملی یکی از عوامل ایجاد این شرایط و یا مهم ترین عامل نیست؟ عدم حاکمیت مؤلفه های فرهنگ زندگی اسلامی و ضعف شدید اقتصاد جمهوری اسلامی در امر تولید و بهره وری گویای این مطلب است که رسانه ملی بر مأموریت محوری خود اشراف ندارد و یا از قدرت و توان انجام آن بی بهره است.
رسانه فراگیر کشور در دوره ای که از اینترنت و رسانه های مجازی خبری نبود و اثرگذاری گسترده ماهواره چندان موضوعیت نداشت، چه تعداد برنامه تلویزیونی، سریال، مستند و یا گفتگو پیرامون نهادینه کردن عناصر سبک زندگی اسلامی تولید کرد؟ در ۳۶ سال گذشته رسانه ملی چگونه مرد طراز انقلاب اسلامی، زن طراز انقلاب اسلامی، کودک طراز انقلاب اسلامی، فرهنگ طراز انقلاب اسلامی، اقتصاد طراز انقلاب اسلامی و مانند اینها را تعریف و تبیین نموده و بر اساس این الگوها اقدام به برنامه سازی کرده است؟ مگر مأموریت محوری صداوسیما عبارت نیست از مدیریت و هدایت فکر، فرهنگ، روحیه، اخلاق رفتاری جامعه، جهت دهی به فکر و فرهنگ عمومی، آسیبزدایی از فکر و فرهنگ و اخلاق جامعه، تشویق به پیشرفتو زدودن احساس عقبماندگی؟ این رسانه برای تک تک این موارد چه گزارشی می تواند ارائه دهد؟ نه آنکه صرفاً آمار ارائه کند، گزارشی مستند، معتبر و قابل قبول، مبتنی بر شاخص های قابل اندازه گیری.
حال سازمانی که محمد سرافراز با ویژگی های ستودنی خود تحویل گرفت، چه وضعیتی داشت؟ بارزترین خصوصیت آن فربهی آن بود. در دوران مدیریت مهندس ضرغامی بر سازمان صدا و سیما، بیش از هر چیز بر توسعه ی کمی این سازمان و گسترش شبکه ها و ابعاد فنی و هندسی آن تمرکز شده بود و این همه سبب گردید تا این دانشگاه عمومی دچار آسیب های ناشی از چاقی مفرط گردیده و به صورت ناوگانی متلاطم و بعضا ناهمگون، با میراثی در گیرودار جو راه اندازی و افتتاح شبکه های مختلف و پروژه های عمرانی و ... به دکتر سرافراز تحویل شود. اما پنجمین رییس صدا و سیما در صحنه ی مدیریت کلان این سازمان، صدا و سیما رژیمی متعارف را برگزید، رویکرد عمرانی و توسعه ی کمی سازمان با مدیریتی خلاقانه، جای خود را به پیشرفت های کیفی و برنامه سازی های نسبتا هوشمندانه داد و شاید این همه موجبات خشنودی امام امت و تحسین ایشان و به تبع آن سرافرازی مدیریت اسبق صدا و سیما در مجموع عملکرد یک سال اول خود را فراهم ساخت.
اما ویژگی دیگر رسانه ملی بوروکراسی حاکم بر آن است و چون سبک زندگی کارمندی و الزامات کارمندی با روحیه جهادی انطباق ندارد و روزمرگی کارمندی اجازه نمی دهد افراد احساس پویایی و چالاکی یک سرباز جنگ نرم را داشته باشند، از این روست که مشکلات صداوسیما با جذب نیروهای انقلابی و کارمند کردن ایشان حل نمی شود. حتی یک مدیر فرهنگی انقلابی مانند سرافراز که از معدود مدیران فرهنگی تحسین شده از سوی رهبری امت است نیز نمی تواند در این ساختار کاری از پیش ببرد. یک ساختار فربه که عادت به کار جهادی و انقلابی نداشته و صرفاً در زمان انتخابات و دهه فجر و هفته دفاع مقدس، یاد جهاد و انقلاب را گرامی می دارد را چطور می توان اداره کرد؟ آیا گسترش طول و عرض آن و افزودن شبکه به جای پرداختن به محتوای مناسب، علاجی به دنبال دارد؟ آیا می توان ادعاء کرد رسانه ملی در دهه های گذشته به صورت انقلابی در عرصه جنگ نرم وارد شده است؟ آیا می توان تولیدات و محصولات فرهنگی، هنری و رسانه ای قابل قبولی که در طراز انقلاب اسلامی و آرمان های بلند آن باشد، در تولیدات رسانه ملی پیدا کرد؟
اگر پیام انقلاب به مردم ایران درست رسانده شده بود، آیا هرگز زالوهای اقتصادی و رانت خواران می توانستند اقتصاد جمهوری اسلامی را تضعیف کنند؟ اگر جوانان احساس تعالی و ترقی معنوی داشتند، آیا هرگز بابت اعتباریات دنیا و ظواهر زندگی عمر خویش را تباه می کردند؟ اگر شرایط جامعه به طور دائم رصد می شد، هیچ گاه فتنه ۸۸ و هزینه سازی های آن برای نظام و مردم رقم می خورد؟ اگر سازندگی ترویج شده بود، امروز هیچ روستائی بدون آب و برق و در نتیجه بدون سکنه باقی می ماند؟ آن هم در کشوری که نسبت تراکم جمعیت در هر کیلومتر مربعش از بسیاری از کشورها، حتی برخی کشورهای توسعه یافته بیشتر است.
دستگاه عریض و طویل صداوسیما در قریب چهار دهه گذشته در کدام حوزه اقتصادی، سیاسی، ورزشی، فرهنگی، آموزشی، اجتماعی و ... وارد شده و فرهنگ های غلط حاکم بر آن را اصلاح کرده است؟ این سخن گزافه ای است که رسانه ملی برای مثال می توانست اعتیاد یا حتی مصرف دخانیات در کشور را ریشه کن کرده یا به شدت کاهش دهد؟ این سخن بیراهی است که رسانه ملی به عنوان می توانست ایران اسلامی را در تولیدملی سرآمد کشورهای آسیایی کند؟ این رسانه از چه چیزی بی بهره بود؟ قدرت رسانه ای؟ امکانات مالی و بودجه کافی؟ نیروی انسانی؟ این دستگاه فرهنگی در چهار دهه بودجه و امکانات خود را صرف چه کرده است که امروز فرهنگ زندگی ایرانیان در بیشتر بخش ها با بحران مواجه است؟ رسانه ملی همه چیز داشت به جز روحیه انقلابی و جهادی. این رسانه می توانست اما نکرد، که اگر کرده بود امروز آثار آن در موارد بیشتری به جز فرهنگسازی نصفه و نیمه در زمینه مصرف آب و برق و گاز نمود پیدا می کرد، لمس می شد و جامعه رشد و تعالی خود را بوضوح مشاهده می نمود.
حال چه سرافراز، چه هر مدیر انقلابی دیگر، چطور می تواند به تنهائی این ساختار را دگرگون کند؟ چطور می توان در ساختاری بوروکراتیک، انقلابی بود؟ چطور می توان کارمند را به سرباز جنگ نرم تبدیل کرد؟ رسانه ملی در دو دهه اخیر صرفاً بزرگ شده و سه شبکه آن به شبکه های رنگارنگ تبدیل شده اما دریغ از جهاد فرهنگی ... از همین روست که حتی یک مدیر فرهنگی شایسته مانند محمد سرافراز نیز نمی تواند در این ساختار کاری از پیش ببرد. مشکلات ملی و فشارهای بیرونی هیچ کدام نمی تواند مانع فعالیت یک دستگاه انقلابی و نیروهای جهادی آن باشد، اما وقتی ساختاری از درون ضعیف باشد، کاری از نیروهای انقلابی ساخته نیست. این وضعیت امروز رسانه ملی است.
نظرات